اصغر ابزري از رزمگاه ليبرتي |
حدود يكسال قبل، بعد از كُرهماهنگ وزارت اطلاعات و خيانت دو عضو به اصطلاح مستعفي و به صحنه آوردن نئوخائنين ديگر مانند مصداقي، بره لاجوردي، يغمايي، شاعر فرومايه و ساير همكيشان اين جماعت، طي مقاله اي نوشتم كه چگونه اين افراد براي تطهير آخوندها آدرس عوضي ميدهند و با تاكتيك فرار به جلو و با مظلوم نمايي و فرافكني، مجاهدين و شوراي ملي مقاومت را در هر زمينه اي، با ربط و بي ربط متهم مي كنند. من بعنوان يك عضو كوچكي از اين مقاومت بسيار درخشان و بزرگ در همان مقاله گفتم: «ما نمي گوييم هر كه با ما نيست برماست. اما ميگوييم هر كسي با مبارزترين و فداكارترين نيروي ضد رژيم و بخصوص با رهبري آن خصومت مي ورزد، و آدرس عوضي ميدهد، دست در دست رژيم ولايت فقيه و نوكرانش دارد و هم جبهه با آنهاست».
اما حرف امروز من و همه رزمندگان آزادي در ليبرتي اين است كه اين جماعت در سربريدن ما و رقص ابليس بر سر اجساد شهداي ما، فقط هم جبهه با رژيم آخوندي نيستند بلكه خود رژيم و دست پروردة اطلاعاتي هاي رژيم هستند. واقعيت اين است كه كار هماهنگ با وزارت اطلاعات و نيروي تروريستي قدس براي اتهام زدن و زمينه سازي حملات خونبار عليه ما در اشرف و ليبرتي و اوين و گناه آنرا به گردن خودمان و رهبري مان انداختن با اينكه فقط با رژيم هم جبهه باشي دو دنيا تفاوت دارد. از مواضع بشدت بيشرمانة آنها در تاريخ10شهريور92 در قبال قتل عام اشرف، موشك باران 10دي ماه92 و اعدام غلامرضا خسروي قهرمان مي گذرم كه اين جماعت چگونه تلاش كردند در همه موارد ما و رهبري مان را مقصر جلوه دهند تا خامنه اي و مالكي دست بازتري در قتل و كشتارمان داشته باشند. نفرات اطلاعات در مجلس رژيم به روشني و علني اسم اين نوع اقدامات از سوي بريده مزدوران را «مديريت جداشدگان» توسط وزارت اطلاعات اعلام كرده اند.
اخيراً ديدم شاعر فرومايه «مديريت» شده در پاسخي به مطلبي كه احتمالا ربط وي را به مزدور پيشاني سياه رژيم، ابراهيم خدابنده نشان داده، نوشته است: «اول اينکه چرا “اين همه عضو“ از نر و ماده، و منجمله اعضاي برجسته و منجمله محافظ اول رهبر، مسعود خدابنده، مام رسول به دامن رژيم شتافتند؟ راستي چرا؟ چرا اين همه پيوستن و بريدن و غيره؟ چه مشکلي وجود دارد»؟
اين فرد در ساير نوشته هايش نيز قبلا سعي كرده است هر كس خيانت ميكند را تطهير كرده و گناه خائن را به گردن سازمان بياندازد.
مزدوران «مديريت» شده ديگري مانند توله لاجوردي و يك انچوچكي بنام حنيف حيدرنژاد كه بيش از جثه اش ادعا دارد نيز به همين صورت خط وزارت اطلاعات را گرفته و رژيم را تطهير و قبح خيانت به خلق را لوث ميكنند.
دو مثال تاريخي
پديده خيانت و هم آغوش شدن با دشمن در هر سطح و رده اي منحصر به جنبش آزاديخواهانه و ضد فاشيسم ديني ما نيست، از حضرت نوح تا عيسي مسيح و حضرت علي(ع) و از قيام اسپارتاكوس تا جنگهاي استقلال آمريكا و مبارزات ضد فاشيسم در جنگ جهاني دوم، خائنين به جبهه خلق وجود داشته اند. اما تاريخ در هيچ موردي قرباني و جبهه خلق را در مورد خائنين مواخذه نكرده و از آن نخواسته كه پاسخگو باشد. بلكه هر جا كه زمان آن رسيده باشد پاسخ قاطع و قضاوت بي شكاف را خود تاريخ كرده است. در مورد جنبش ما نيز تا زماني كه وقتش برسد و تاريخ در مورد همه خائنين حكم و قضاوت نهايي اش را صادر كند، افراد همين جماعت بريده مزدور بايد پاسخ بدهند كه چرا بعد از عدم تحمل شرايط سخت مبارزه بجاي اينكه پي زندگي شان بروند تصميم گرفتند از رژيم دستگيري و از مجاهدين پاچه گيري كنند.
توجه به دو نمونه تاريخي كمك كننده است.
يكي از دوازده حواري عيسي مسيح كه تاريخ او را بنام يهودا ثبت كرده است، گزمه هاي آخوندهاي آن زمان را به محل عيسي مسيح راهنمايي كرد تا او را دستگير و بعد به صليب بكشند. يوحنا كه از حواريون اول است پيش از شام آخر به عيسي مسيح گفته بود كه يهودا تو را لو خواهد داد. وي در كتاب مقدس خود ميگويد: «يهودا آزمند و حريص و ناصادق بود». در انجيل متي نيز آمده است: «يهودا حريص بود و با دريافت 30 سكه نقره به عيسي مسيح خيانت كرد».
نمونه ديگري كه تاريخ آن را بعنوان يكي از شاخصهاي خيانت ثبت كرده است، سرلشگر بنديكت آرنولد در جنگهاي استقلال آمريكا است. آرنولد بعد از همه رشادتهايي كه در نبردهاي استقلال نشان داد به جبهه انقلابيون خيانت كرد و به قواي دشمن يعني انگليسها پيوست. وي عضو ارتش انگليس شد و در نيولندن در كانيتكت عليه استقلال طبان آمريكايي جنگيد، 150 ساختمان را به آتش كشيد و نيروهاي ميليشياي آمريكايي در فورت گريزولد را قتل عام كرد. در تاريخ در مورد علت خيانت آرنولد نوشته اند وي از اين كه بدليل نقض مقررات ارتش توسط مقامات پنسيلوانيا محكوم شناخته شده بود و از طرف ديگر افسران پايين تر از وي به درجه هاي مافوق او ترفيع مقام پيدا كردند، بشدت ناراحت بود. از اتحاد استقلال طلبان با فرانسويها نيز كمي ناراضي بود اما بدليل ولخرجي هاي زيادي كه كرده بود بشدت نيز مقروض بود و انگليسيها به او مبالغ زيادي پول پيشنهاد داده بودند.
سرنوشت خائنين
اما سرنوشت اين دو خائن نيز بسي عبرت انگيز است. ميگويند يهودا پس از خيانتش از سي سكه نقره بهره اي نبرد و خودش را از يك نوع درخت ادويه كه اكنون نيز به اسم يهودا شناخته ميشود حلق آويز كرد. انگليسيها نيز آرنولد را به لندن منتقل كردند و فقط يك سوم پولي را كه بابت خيانتش قول داده بودند به وي پرداخت كردند و آرنولد بقيه عمرش را با تحقير و تمسخر انگليسي ها بعنوان يك خائن غير قابل اعتماد زندگي كرد.
اما سرنوشت خائنيني كه به آغوش آخوندهاي ولي فقيه ميروند مانند مسعود دليلي كه در قتل عام 10شهريور سال گذشه در اشرف راه بلد بود، چه بسا عبرت انگيزتر است و بي جهت نبود كه همه بريده مزدوران با افشاي نقش دليلي و با ديدن اين كه چگونه رژيم خوش خدمتي اش را با كشتن وي و سوزندان پوست صورتش پاسخ داده است ناگهان جام كرده و به خودشان لرزيدند و تا جايي كه براي لاپوشاني و دلداري دادن به ساير مزدوران بطور مسخره ايي مدعي شدند مجاهدين وي را از بغداد (يعني زماني كه در دست عراق و سفارت رژيم بود) ربوده و به اشرف برگرداند تا اينكه وي را در حمله 10شهريور بكشند. در اين مورد نيز پولهايي كه دليلي بصورت نقد گرفته و كنار جسدش احتمالأ زمان جان دادن از جيبش بيرون ريخته، همه انگيزه خيانتش را بر ملا ميكند.
ما اگر بخواهيم باور كنيم كه افراد لات و لمپن مانند محمد رزاقي معروف به «محمد رذل» و محمدحسين سبحاني كه وزارت اطلاعات در كشورهاي مختلف اروپا افسارشان را گرفته و به هر جلسه و برنامه اي ميكشاند تا عليه مجاهدين لجن پراكني و چاقوكشي كنند، شيفته و دلداده آزادي بني بشر، بخصوص اعضاي مجاهدين شده اند، يا اگر بخواهيم باور كنيم كساني مانند رضا گوران، مصداقي، يغمايي و خدابنده ها و عجوزتين عاطفه اقبال و ان سينگلتون كه كاري جز توليد اباطيل عليه مجاهدين ندارند، از سر دلسوزي و بر سر پيري و معركه گيري في سبيل الله دايه مهربانتر از مادر شده اند، بايد گفت اين بزرگترين توهين به هوش و ادراكي ست كه خداوند نزد فرزند انسان به وديعه گذاشته است. بخصوص كه آن عجوزه انگليسي معلوم نيست به ساز كدام سرويس بناي خوشرقصي گذاشته است كه از اينتليجنت سرويس سر برآورده و تا اندروني اوين در غيبت آقايش لابلاي پاسدارها انجام وظيفه! مي كرده است.
پرده همه خائنين كه كنار زده مي شود چيزي جز حرص و آز پول و ماديات يهودايي در ميان نيست. حتي يهودا حداقل از شرم خودكشي كرد اما در دوران دجاليت خميني و آخوندها شرم جاي خود را به وقاحت مافوق تصور داده و اين جماعت ميگويند مجاهدين بايد پاسخگو باشند كه چرا ما خائن شده ايم.
هر كس با ابراهيم خدابنده قبل از دستگيري اش در سالها قبل در سوريه سروكار داشت از او شنيده بود كه رژيم، مادرش را در ايران تهديد كرده كه دارايي او را ضبط خواهد كرد، مگراينكه مسعود خدابنده و بانو، خودشان را كوك ِ سازِ وزارت اطلاعات كنند. البته آنها نيز درنگ نكردند و در خدمت به شكنجه گران و دژخيمان رژيم سالهاست تلاش ميكنند.
فرافكني خائنين
بايد به فرافكني وزارت اطلاعات و خائنين نيز اشاره كرد. يعني همين هايي كه مدعي هستند مجاهدين بايد پاسخ بدهند «اول اينکه چرا “اين همه عضو“ از نر و ماده، و منجمله اعضاي برجسته و منجمله محافظ اول رهبر مسعود خدابنده، مام رسول به دامن رژيم شتافتند؟ راستي چرا؟ چرا اين همه پيوستن و بريدن و غيره؟ چه مشکلي وجود دارد»؟
اولا” اين نرو ماده ها سالهاي قبل از بريدن و رفتن به دامن رژيم هيچكدام مسئوليت جدي در سازمان نداشتند و فقط بعنوان” بار“نگريسته ميشدند. ازجمله همين پاسدار سردوشي گرفته ” هادي افشار“كه خائنين حلوا حلوايش ميكنند، سالها بود كه اخراج شده بود اما حاضر به ترك سازمان نبود و به هر قسمتي كه در سازمان منتقل ميشد بوي گند بريدگي اش فضا را پر ميكرد.
مسعود خدابنده نيز مدتها اخراجي از سازمان بود كه در انگليس و در كنار سازمان رفت و آمد داشت و همزمان به آن عجوزه و وزارت اطلاعات پيوست. فرض بگيريد خائنين به سازمان نيز در زمان خيانت شان داراي رده هاي تشكيلاتي در بالاترين سطوح ميبوند(كه حتي در يك مورد آن چنين چيزي صادق نيست) مجاهدين كه هيچگاه مدعي نبوده اند از پيامبر عظيم الشان خدا، عيسي مسيح يا از فاتح درب خيبر، حضرت علي، درستكارتر و نزد كائنات مقربتر هستند. شرح خيانت به عيسي مسيح را هر چند مختصر در بالاتر دادم اما بشنويد از حضرت علي در زماني كه رياست سرزمنيهاي اسلامي را بر عهده دارد و روزانه معاويه فرمانده هان و گماشتگان او را در رده هاي بالا ميخريد. ازجمله اين نفرات زيادبن ابيه بود كه ابتدا فرماندار فارس و بعد فرماندار بصره شد و عاقبت در زمان فرمانداري بصره خود را به معاويه فروخت. سهل بن حنيف انصاري كه از جنگاوران و وفاداران صديق به حضرتش و از سوي وي حاكم مدينه بود يك روز از تعدد كساني كه خيانت كرده و به معاويه مي پيوستند شكوه نزد حضرت علي كرد. حضرت علي طي نامه اي كه معروف به نامه 70 در نهج البلاغه است پاسخ داد: «غمگين نباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته ميشود يا ياري شماري از ايشان را از دست مي دهي. كيفر ايشان همين بس كه به گمراهي افتاده اند و تو از زحمتشان رهايي يافته اي… اينان دريافته بودند كه در اينجا مردم در برابر حق و عدالت برابرند. پس گريختند تا مگر خود به سودي برسند».
طبيعي است هر چه مجاهدين در برابر رژيم خونخوار و سفاك آخوندي در ايران جنگاورتر و مهاجم تر باشند، رژيم كه هنوز صحنه را ترك نكرده است خطوط دفاعي خودش را تقويت و ”مديريت” ميكند. اگر از مجاهدين سوال كنيد، حتما به شما ميگويند با شكستهاي اجتماعي و سياسي كه مجاهدين به رژيم تحميل ميكنند، از قضا تعداد خائنين به آنها خيلي هم كم است و ولي فقيه بيشتر از اين عرضه اش را ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر