۱۳۹۴ خرداد ۳, یکشنبه

داوود باقروند؛ گماشته صادراتي وزارت اطلاعات به اروپا


داوود باقروند؛ گماشته صادراتي وزارت اطلاعات به اروپاداوود باقروند يكي از آلت فعل‌هاي گشتاپوي آخوندي است كه پس از يک دهه مزدوري در داخل كشور، اخيراً توسط وزارت اطلاعات در مأموريت‌هاي خارج كشوري به همراه دو مزدور ديگر به نامهاي عيسي آزاده و قربانعلي حسين نژاد بكار گرفته‌شده است.
داوود باقروند پس از خزيدن زير عباي آخوندها، توسط وزارت اطلاعات در داخل كشور رونمايي شد تا دروغ‌پردازي‌هاي ساخته و پرداختة آخوندها عليه مجاهدين و مقاومت ايران را نشخوار كند.

وي در لابه‌لاي داستان‌سرايي‌هاي شناخته‌شده عليه سازمان، به سوزوگداز از ناكام ماندن ولي‌فقيه ارتجاع در نابودي مجاهدين پرداخته و با نقل قول از مطالب طرح شده در يك نشست داخلي سازمان پيش از حملة آمريكا به عراق نوشت: به ما ميگفتند «اين جنگ، جنگ ما نيست و ما با يک‌طرف جنگ داريم آن‌هم رژيم آخوندي است پس بي‌طرف باقي مي‌مانيم و دنبال کار اصلي خودمان هستيم يعني جنگ با رژيم آخوندي. به همين مناسبت، مرحلة اول که اختفا نام‌گذاري شده بود براي زمان بمباران‌ها بود. مرحلة دوم مرحله تدافع بود... اين‌يک سنت بوده در سازمان که براي شرايط مختلف آماده بايد شد تا در صورت پيش آمدن غافلگير نشويد و از پيش فکر چاره و راه‌حل‌هاي مناسب و بهترين راه‌حل را کرده باشيد». (مـزدور داوود باقروند، پخش‌شده در برنامه پرونده 22 مرداد 1386)

عيسي آزاده از هتل مهاجر تا بازگشت مخفيانه به ايران قسمتهاي از سايت ايران افشاگر


 
اين مزدور  درتمامي جلسات واكسيون هايي كه وزارت اطلاعات برگزار ميكند ، شركت همراه با ماموران پيشاني سياه و شناخته شده وزارت اطلاعت   حضور دارد .
او تاكنون چند نوبت با تي وي مردم ، تلويزيون وزارت اطلاعات مصاحبه كرده است وحرفهاي وزارت اطلاعات را تكراركرده است .

.
ولي فقيه ارتجاع علاوه براستفاده اين قبيل مزدوران در داخل كشور براي سوخت رساني به ماشين فرسوده و رسواي دروغ پراكني شبكه گشتاپوي آخوندي در اروپا، جديدترين محصول صنعت«منتقدسازي» عليه مجاهدين را آمادة عرضه به بازار سياست فريب و نيرنگ كرده است.
عيسي آزاده مستخدم جديد وزارت اطلاعات به دليل عدم توان تحمل سختيهاي مبارزه و پس از چندين بار اتمام حجت توسط سازمان، در 6دي ماه1391، خودش را تسليم نيروهاي عراقي كرده و به هتل مهاجر در بغداد(پايگاه وزارت اطلاعات و نيروي تروريستي قدس براي توطئه عليه مجاهدان اشرفي) رفت.
سند زير اتمام حجت سازمان مجاهدين خلق ايران و پاسخ وي براي تعيين تكليف در شرايط سخت مبارزه در سال91 مي باشد.

چه كسي خانوادة من است؟ ـ حسن خاني

چه كسي خانوادة من است؟ ـ حسن خانيمن حسن خاني متولد سال 1345 از شهرستان نيشابور هستم و در ايران شغلم تعمير وسائل الكترونيكي و برق ساختمان بود. من هم مثل هزاران ايراني ديگر شاهد جنايت‌هاي اين رژيم بوده‌ام. يكي از جنايت‌هايي كه من به‌طور مستقيم شاهد آن بودم شلاق زدن زنان و مرداني بود كه به‌اجبار در معرض آن قرار مي‌گرفتم. درزماني كه در ايران بودم، در رشته دوميداني ورزش مي‌كردم و در هفته 4 روز در استاديوم شهرمان زير نظر مربي‌ام تمرين مي‌كردم.

بارها اتفاق مي‌افتاد كه حين تمرين، سپاه وارد مي‌شد و وسط زمين چمن بساط شلاق را پهن مي‌كرد و كسي هم نمي‌توانست از استاديوم خارج شود تا كارشان تمام شود. يک‌بار هم شاهد صحنه‌اي بودم كه تا مدت‌ها ذهنم مشغول آن بود. مغازه ما نبش پاساژي بود كه طبقه بالاي آن به‌اصطلاح بنياد شهيد بود. يك روز متوجه شدم كه خانمي با سروصدا و با فحش دادن به ايادي رژيم، در حال ترك همين لانة فساد يا بنياد شهيد است. وقتي به خيابان رسيد تعدادي از مردم دور او را گرفتند و از اين خانم سؤال مي‌كردند كه چي شده؟
اين خانم به‌صورت دل‌خراشي شيون و زاري مي‌كرد تا اينكه بالاخره با اصرار مردم کمي آرام گرفت و رو به مردم گفت: «اين بي‌پدرمادرها (مزدوران فاسد و هرزة بنياد به‌اصطلاح شهيد) به بهانه پسرم به خانه ما مي‌آيند ولي مزاحم عروسم مي‌شوند، من دردم را به چه كسي بگويم؟»